تلخ و شیرین

اینجا از تلخ و شیرین روزگارم خواهم گفت اگر هستی یا علی...

تلخ و شیرین

اینجا از تلخ و شیرین روزگارم خواهم گفت اگر هستی یا علی...

اینجا دیگه امن نیست!!

سلام ..اینجا دیگه برا نوشتن امن نیست ..دنبال یه جای امنم تا یه جا گیرم بیاد...یا حق!!

لعنت به هرچی عشقه !!!

سلام ..والا از شما چه پنهون از هرچی عشقه خسته شدم مردشوره هر چی عشقه !!اما شاید من بد کسیو انتخاب کردم ..شاید من بد رفتم ..شاید من باید یه کم محتاط تر رفتار میکردم و سراغ یه نفر میرفت که !ولی من که نرفتم نفهمیدم چطور ی یهو وسط زندگیمه !! به خدا خیلی دوسش دارم اما چرا اینقدر بدرفتاره ؟؟یعنی به خاطر دلایلیه که خودش میگه ؟؟انا خب اکثر جوونای این مملکت و حتی دنیا اونا یی که پایبندن همینن !!اه!!بابا لعنت به من با این زندگی که برا خودم ساختم اما خب ماهیو هر وقت از آب بگیری تازه است!!!من نمیتونم و نباید با چنین مرد بد دهنی که هیچ ارزشی برا خانومش قائل نیست زندگی کنم اینو خوب میدونم ..اما راه نجات کجاست؟؟راه پایان دادن ؟؟راه نهیب به این دل لعنتی؟؟؟وااای خدایا دارم دیونه میشم !!!!برام دعا کنید..یا حق!!!

واای یا خدا!

خیلی به من بی اهمیت شده دوست دارم وقتی رفتارشو میبینم خو د کشی کنم !!!نمی دونم دعا کنید ..یا حق!!!

عجب رسمیه رسم زمونه...!!!!!!!!!!

میگم ما که بچه اییم و کم تجربه و شاید در بعضی موارد از بیخ بی تجربه .....نمیدونم واقعا همیشه رسم زمونه همین بوده که وقتی طرف مطمئن شد دوستش داری شروع کنه برات کم گذاشتن؟؟؟؟نه!!!فکر نمیکنم رسمش باید این باشه که اگر چنین باشه خیلی کم لطفی و شاید نامردیه!!!!!!!!!!!!!میدونید عزیز من این روزا خیلی سرده اصلا فکر میکنم دیگه داره تحمل میکنه نمیدونم یعنی واقعا تمام مردا این چنینن؟؟؟؟حالا که میدونه دوستش دارم شروع کرده به اذیت خب!!منم بلدم شروع میکنم اذیت میکنم اما خودمو اونو که دلشو ندارم ..هه!!!امروز بهم میگه دیگه زنگ نزن ....هه!!!مسخره است نه؟؟؟میگه راه نجاتت تو همینه که دیگه به من زنگ نزنی ..آخه من یه دختری که تو این جامعه با حساب دو دوتا چهارتا تمام فاکتورای لازم خوشبختیو دارم حتی زیبایی زیاد....اما مثل اینکه یه فاکتور کم دارم اونم عقله چون بد جوری عاشق شدم .....اگر یادتون باشه گفتم با دوستام رفتم بیرون یادتونه؟؟؟داشتم براش تعریف میکردم که نرفتیم سینما که با تندی گفت به من ربطی نداره !!!نمیدونم همش یا خوابه..یا به کاراش میرسه... فصل با هم بودن که میشه با هر بهونه ای میخواد فرار کنه !!!!!! نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟؟گناه من فقط عاشقیه؟؟؟؟آره غلط کردی بی اجازه بابا جونت عاشق شدی دختر!!!!!!!راستی امشب بهش زنگ زدم سایز پیرهنشو بگیرم آخه میخوام ازش خواهش کنم که این دهه عزا دار امام حسین باشه !!!نمیدونم امشب یه دفعه به دلم افتاد ..خدا کریمه اما خوب خواب بود و بیحوصله البته فکر کنم کسی کنارش بود ولی خوب منمو این دل نازک که با هر تلنگر میشکنه ..لعنت به منو این دل که اگر نبود منم........ نمیدونم بابا من دیونم این بلاگم شده هزیون دونی و دفتر خاطرات حق دارید نه بیاید نه نظر بدید والا منم جای شما بودم نمی اومدم..بیخیال ...یا حق!!!!!!!!!