تلخ و شیرین

اینجا از تلخ و شیرین روزگارم خواهم گفت اگر هستی یا علی...

تلخ و شیرین

اینجا از تلخ و شیرین روزگارم خواهم گفت اگر هستی یا علی...

خدایا مدد از تو....

اول سلام..والا امروز با دوستام رفتیم بیرون ..اولش قرار بود بریم سینما ....اما بعد دوستم گفت که میخوام ببینمتون و سنما جای مناسبی نیست و از این حرفا پس با اتفاق رفتیم جاتون خالی (مخصوصا عزیز دلم ..) تریا با هم بستنی و نمیدونم کلی تنقلات خوردیم .....میدونید تمام طول راه من غرق فکرای خودم بودم و به ااگر من هم قسمتم نباشه با سعید باشم (پناه بر خدا ..آخه به خدا براش میمیرم !!خجالت..) یه زن خوب ..نجیب خدا بهش بده نمیگن من خوبم ولی الهی خدا بد هم نصیبش نکنه .... نمیدونم از فاکتورای دیگه که ما رو میتونه خوشبخت کنه فهم متقابل من و سعید اخه ما خیییییییییلی خوب هم دیگرو میشناسیم و در شرایط مختلف میتونیم همدیگرو درک کنیم و حتی (ان شا الله )کوتاه بیایم ....و مورد دیگه اینکه ما هر دو درس خوندیم و شاید در بعضی موارد خوب همدیگرو درک کنیم ...و اما ....خب مورد منفی هم کم نیست ..یکی اینکه سطح زندگی من و سعید( لااقل چند سال اول )خوب نخواهد بود و شاید ما رو بی تعارف بگم به خصوص منو سرد کنه ....و دیگه اختلاف فرهنگیه البته من با خا نواده خود سعید مشکل ندارم اما خب با فامیلش میدونم خیلی دارم به خصوص این روزا که رفته برا انتخابات بعضی هاشون یعنی تقریبا همه جز سعید که گوشی بر میدارن حتی با الو گفتنشون دلم میگره .و کلی تو سینم میلرزه که بابام میگخ اینا فلان و بهمانن....نمیدونم اما خدا کریمه ...در هر حال من و سعید یه سرمایه بزرگ داریم اونم عشقه نه؟؟چه مسخره ..مثل بچه مدرسه ها!!!نمیدونم خدا کریمه ..خلاصه توکل به خدا ..یا حق!!!!

دلم براش تنگ شده .....

دلم براش شده یه ذره ...خیلی !!!!فکر کنم شنبه برگرده ولی چیزی عوض نمیشه ..میشه؟؟؟؟؟

اخی طفلکی!!!

اخ بمیرم اللهی!! امروز صبح که زنگ زد گفت تا صبح نخوابیدم خیلی ناراحت شدم خیلی ولی خب باید خودمو کنترل میکردم و چیزی نمیگفتم ...چقدر دوست داشتم بگم اللی من بمیرم ..ولی خب خودمونیم از شما چه پنهون آدمایی که اطرافشن به نظر من خلی وحشتناکن !!!اگر یه روز بخوام با اینا زندگی کنم فکر کنم دق کنم !!!نمیدونم من دارم به این امید میرم که فقط خودش باشه و با اونا ارتباط زیادی نداشته باشم ..نمیدونم خدا بزرگه ...یا حق!!!!

faghat mikham begam...

mikham begam delam barat shode ye zare mooshi..fadat sham hamin ..ya hagh!

و بعد....

سلام ..والا از شما چه پنهون فکر میکنم که امروز دیگه آخرشه.....میدونید الان عزیز دلم رفته سفر..والا سفر که نه رفته برا کار انتخابات یه شهر نزدیک ....عزیز دلم!!!!خب احمق اگر عزیزته پس کنار گذاشتنت واسه چیه بیچاره !!!وای این وبلاگه شده هزیون دونی نه؟؟؟همش هزیون میگم ...دیروز با هم بیرون بودیم اما ای کاش نرفته بودم دور از جون شما مثه سگ پشیمونم .......خیلی حالم گرفتست از صبح تا حالا شدم مثه روانیا وااااای اگر بفهمه خیلی ناراحت میشه چون سفارش کرد که تو فکر نرم ..اما خب دست خودم که نیست!!!!نمیدونم ...خدا کریمه....خلاصه دلم براش شده یه ذره ..دست خدا به همرات گلم ..دوست دارم ...یا حق!!!!!!!!!