تلخ و شیرین

اینجا از تلخ و شیرین روزگارم خواهم گفت اگر هستی یا علی...

تلخ و شیرین

اینجا از تلخ و شیرین روزگارم خواهم گفت اگر هستی یا علی...

faghat mikham begam.....

elahi fadat besham kheilyyyyyyyyy asheghetam hata agar doosamam nadashte bashi man barat mimiram..ya hagh!!!

نه!!!!!!نه؟؟؟؟

سلام نمیدونم اینو یه حادثه بدونم یا تصمیمی از روی آگا هی ولی متا سفانه من بد جوری مثل اینکه عاشقم ..البته غلط کردما....ولی خب اتفاقیه که افتاده دیگه نمی دونم ....امشب خیلی جدی با هم حرف زدیم از این گفتیم که با ید بریم ..میدونید من همیشه فکر میکردوم که رفتن من براش خیلی سخته ولی خب ظاهرا نه چیزی عوض میشه نه ناراحتش میکنه اللهی شکر ....بعد از قطع کردن تماسمون توسط من (چون از شدت گریه دیگه طاقت نداشتم ...)نه زنگ زد ...وبعد از ۲ ساعت اشگ ریختن مدام که زنگ زدم چون گفته بود فقط حق ! داری یه زنگ کوتاه بزنی ..۵ دقیقه!.حتی من ازش خواهش کردم !که با هم بریم بیرون ولی قبول نکرد......خلاصه وقتی زنگ زدم اگر اشتباه نکنم پادشاه پنجم بود.....اولش فکر کردم که اشتباه میکنم گریه کرده من کلی مریمو سرزنش کردم که چی؟؟؟چرا قطع کردی !!!اما خب شکر خدا درست بود و ایشون سر پا دشاه پنجم خوابشون بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در کمال ناباوری منو هم دعوت به یه خواب آروم کرد والا از خدا که پنهون نیست از شما تنها کسام چه پنهون باشه کلی دلم شکست ......کلی گریم گرفت ..گفتم خدایا !!!گله؛؛ شکایت؛؛ شکوه از تو از مریم از سعید از همه!!!!امشب زیارت آل یاسین گوش میدم به یاد اون اوایل که با هم پای این زیارت گریه کردیم .....نمی دونم شاید من باید میمردم ولی خب الان که هستم یعنی خدا خواسته من باشم پس خودشم کمک میکنه نه؟؟؟؟نمی دونم ..براش عادی شدم ..تکراری شدم ..دیدی مریم خانوم؟؟؟این همه زیبایی هم به کارت نیومد؟؟؟هه!!!!!۱یا حق !

نمی دونم چی پیش میاد!!!!

سلام نمیدونم عاقبت چی میشه ؟؟؟؟نمی دونم ما به هم میرسیم یا نه؟؟؟؟فعلا میخوام به بهونه فوق سرمو گرم کنم و بهش بگم با اولین فرصت خوب زندگیمو شروع میکنم اما منکه خودمو خوب میشناسم که سلول به سلولشو با تمام وجود میخوام چه برسه خودش !!!!اما خوب از شرایط فردا هیچ کس خبر نداره شایدم خودمو بد بخت کنم و برم سر زندگی با کسی که هیچ علاقه ای بهش ندارم یا خدا اجازه نده بد بخت شم!!!!اما خوب میخوامش با تمام بد اخلاقیاش که خودش میگه به خاطر این شرایط زندگیمه آخه اللی فداش بشم مومن و پایبنده !!!!! یه کم تو این مورد ازش شاکیم ولی خوب اینم نشون از سلامتیشه شاید اگر این چنین نبود بیشتر نگرانش بودم ...با همه چیزش خو گرفتم ...با خودش...بچه بازیاش ...خنده هاش ...حتی بد اخلاقیاش !!!!اونا رو هم دوست دارم ولی خوب خودش که نمیدونه اصلا اون هیچ وقت اینجا رو نمیبینه ..گرچه کادو خودشه ولی خوب یادش رفته!!!چه بلا نه؟؟؟؟به قول خودش هاهاهاها......ان شا الله اگر یه روزی ازدواج کنیم اینجا رو بهش نشون میدم چون اون موقع میتونم از این دریای احساسی که تو وجودمه یه قطره هم کم نکنم و همه رو به پاش بریزم نه مثل الان که بنا به مصلحت و حفظ خوب روابط یه قطرشم رو نکردم .....چون معتقدم کسی که باید این رابطه رو خوب و سالم حفظ کنه منم اون که تقصیری نداره و خدا جور دیگه ای آفریدتش ....قر بون آفرینشش برم ...راستی الان نیستش مسافرته والا مسافرت که چی بگم دنبال کار انتخاباته برا یکی از آشناهاشون که کاندید مجلسه ..اونم موفق باشه ....... ولی میخوام هفته آینده دیگه کارو یه سره کنم به خودشم گفتم موافقت نکرده گر چه حق داره ولی به نفع هر دومونه ....فکر میکنم حضور من حتی احساس حضور من تو زندگیش زمینه گناهو بیشتر میکنه ...نمی دونم اما خب این یکی از دلایلشه ....میخوام برم تا راهت زندگی کنه و اونم بتونه باقی موقیتاشو ببینه گرچه خودش میگه من دیدم اما به نظر من در شرایط موجود دوری بد نیست نه؟؟؟؟ خوب فقط امیدوارم همه چی درست شه ..یا حق!!!!!!

آشتی کردیم اما....

سلام..الان آشتی کردیم ولی ما که قهر نبودیم ...وای خدایا فردا روز سختیه تازه میخواد جشن بگیره که من بهش میگم میخوام گم شم ....نمیدونم فعلا دیر وقثه کلی هم درد دارم ....ساعت ۲ بعد از نصفه شبه ....یا علی...

باورم نمیشه !!!

باورم نمیشه کسی که میگفت همه کس منی بهم بگه برو!!!!!!!!آخ که چه زود به هم ریخت زندگی مشترکمون حتی یک سالشم نشد اخی طفلکی بیا بغل مامان !بمیرم الهی تو هنوز یک سالتم نیست مادر تازه ۲۶ تیر میخواستم برات جشن تولد بگیرم منو بابات فقط !!!آخه بابایی گفت من دوست ندارم همه باشن منم اونو خیلی دوست دارم و میگم چشم!!!تو که بلا همیشه از کنار باز در میدی مارو !!وای نه من زندگیه یه سال نشو دمون بغلم بود ولی حالا دارم با سروش حرف میزنم پسر گلمونو میگم ..خب همش زندگیمه دیگه ....آخه من از همون روز متاهل شدم..شما که نمیدونید پا مو میپو شوندم سرمو میپوشوندم موهات معلوم نباشه !!بدش میا د !!وقتی تو تاکسی هستی درسته اون نیستش ولی خانوم کسی که متاهل باشه چه فرقی میکنه موشش!!ببخشید شوهرش باشه یا نه؟؟باید به حرفش گوش بدی!منم بهش گوش میدادم آخه شوهرم آلرژی داشت که من پاهام معلوم باشه ..خدا نصیب همتون کنه دخترا اونم همچین موشی!!ولی نه!نه!اون فقط موشه منه..مال خودم اگر میخواد شوهره هر کی میخواد باشه ولی فقط موشه منه....فقط من!!!کاش امشب به فردایی نرسه !!!!(ببخشید داره از بینیم خون میاد الان برمیگردم)وای اگر اینجا بود ..اینجا که نه اگر مال من بود میگفت بمیرم گلم منم میگفتم خدا نکنه!!!بعد میشد فصل من بشتر دوست دارم یا تو؟؟؟من زودتر بمیرم یا تو؟؟؟من فدات بشم یا تو؟؟؟بعد هم خنده قشنگش و گفتن جمله ««این لوسبازیا یعنی چی؟؟!!!»» میبینی چه دنیا ییه جوون..اینه بچه ..وقتی میبینن میتونن با دیگرون راحت زندگی کنن بهت میگن خوش اومدی . برو دنبال کارت....سخته نه؟؟یه روز عزیز باشی ولی همین که نشد برو پی کارت ...ولی من میرم دلمو میزارم پیشش هر کاریش خواست کنه ...یواشکی هیچی بهش نمیگم دلم پیششه ... ********عشق میخواهد مرا شاعر کند ......رفتنش حتمامرا پرپرکند************ خب غلط کردی بچه عاشق شدی تو که بابات میخواست جات شوهر کنه!!ا فردا قراره همه چی تموم شه !!!خب تا فردا!!